بررسی انتقادی مبانی فلسفی مفهوم علم در اندیشه کوهن از منظر حکمت متعالیه

پایان نامه
چکیده

تامس کوهن فیزیکدانی است که رفته رفته به تاریخ علم علاقه مند شده و به مطالعه در آن حوزه پرداخته است. وی پس از سال ها فعالیت در تاریخ و فلسفه علم، و با تکیه بر مطالعات تاریخی- جامعه شناختی دیدگاهی را به جامعه علمی عرضه کرد که با عنوان انقلاب های علمی و یا پارادایم های علمی شناخته می شود. وی در این دیدگاه به این نتیجه رسید که آنچه علم را به عنوان رشته های علمی هدایت می کند پارادایم است. پارادایم در معنای عام خود تمام آن مجموعه از باورها، ارزش ها، فنون و غیره می باشند که اعضای یک جامعه خاص در آن شریک هستند. با این بیان، تا قبل از شکل گیری پارادایم دوران پیش علم است که به تعداد دانشمندان در یک رشته علمی، نظریه وجود دارد. اما با غالب شدن یک نظام بالادستی همه فعالیت های علمی در قالب آن پیش می رود که آن را اصطلاحاً پارادایم می خوانیم. پارادایم غالب سعی دارد طبیعت را در قالب مفاهیم و گزاره هایی قالب بندی کند. البته هیچ پارادایمی نمی تواند به طور کامل به این تطابق دست یابد و همیشه نقاطی مبهم و غیر قابل حل باقی خواهند ماند. مسائلی که پارادایم توان حل آنها را ندارد اعوجاج خوانده می شود و اگر اعوجاجات یک پارادایم استمرار یابد به بحران تبدیل می شود. شکل گیری بحران، پارادایم را در معرض سقوط قرار داده و جامعه علمی با ظهور یک پارادایم جدید که توان حل آن بحران ها را دارد، عملاً پارادایم جدید را بر پارادایم سابق ترجیح می دهد. این نظریه فارغ از انتقاداتی که به آن وارد است، بر مجموعه ای از اصول فلسفی استوار است که از منظر فلسفی اسلامی و البته با خوانش حکمت متعالیه در تعارض است. اولین اصل فلسفی و یا به عبارت دیگر معرفت شناسانه ی نظریه انقلاب های علمی، انکار رویارویی با واقعیت عریان است. از جمله دلیل های کوهن برای انکار امکان دست یابی به واقعیت خالص، یکی آموزش است و دیگری تاثیر تجارب پیشین در فهم کنونی دانشمند. بخش عمده ای از کتاب ساختار انقلاب های علمی مربوط به مثال های واقعی و تاریخی است که کوهن در تلاش از از لابلای آنها نشان دهد که چگونه به لحاظ تاریخی این امور در فهم دانشمندان تاثیر گذارده اند. در اینجا نیز باید گفت که نمی توان منکر تاثیرگذاری آموزش یا تجارب پیشین بر فهم دانشمند شد، اما نمی توان از این مثال ها چنین نتیجه گرفت که همه علوم گرفتار در چنگال آموزش و تجارب پیشینی هستند و هیچ راه فراری از آنها وجود ندارد. بنابر آنچه از صدرا نقل کردیم ممکن است عقل تحت تاثیر این امور به استنتاجات غلطی دست یابد، اما همان عقل به کمک معیارها و ابزارهایی که در اختیار دارد می تواند خود را از تاثیرپذیری این امور نجات داده و یا حداقل در آنها تجدید نظر کند. دلیل دیگر کوهن عدم انطباق تامّ نظریه با واقعیت تجربی است. با توجه به اینکه کوهن علم را به عنوان یک مجموعه و نه تک گزاره لحاظ می کند، باید سخن او را پذیرفت. ملاصدرا به این حقیقت اشاره کرده و می گوید: «بخشی از علم مطابق با واقع است و بخشی غیر مطابق با واقع که جهل نامیده می شود». بنابراین هیچ دانشمندی نمی تواند ادعا کند همه دانسته هایش مطابق واقع است و خطا در آنها راهی ندارد، لکن باید توجه داشت که این مساله به هیچ وجه به معنای عدم امکان درک واقع نیست. همان دانشمند می تواند بار دیگر بر اساس موازین و معیارهای معتبر به سراغ دانسته هایش رفته و آنها را محک بزند. محدودیت زبان نیز کار را برای فهم واقع دشوار می کند، اما ناممکن نمی کند. دانشجوی زبانی که تنها هزار واژه از زبان جدید را آموخته است در برقراری ارتباط با صاحبان آن زبان ناتوان نیست بلکه دچار سختی می شود. او اگر واژه مورد نظرش برای انتقال یک مفهوم را نداند، ناچار است با سختی زیاد و با استفاده از واژگان دیگر آن مفهوم را به مخاطب خود منتقل کند، این به معنای امتناع برقراری ارتباط نیست، بلکه این محدودیت زبان تنها کار را سخت می کند. دومین اصل فلسفی نظریه انقلاب های علمی این است که با تغییر نظام اندیشه ای محقق و یا به عبارت دیگر با تغییر پارادایم حاکم، جهان پیرامونی محقق نیز تغییر خواهد کرد. موضع صدرالمتالهین نسبت به این مبنا منفی است. وقتی کوهن پارادایم را همچون تار عنکبوتی می داند که دانشمند در آن گرفتار است و هیچ راه برون رفتی از آن ندارد، جهان دانشمند را نیز همین تار عنکبوت می داند. دانشمند هیچ راه ارتباطی به خارج ندارد و عالم خارج برای او همان پارادایمی است که در آن می اندیشد. بنابراین بسیار منطقی به نظر می رسد که با تغییر یک پارادایم با این تلقی، جهان پیرامونی دانشمند نیز تغییر کند؛ چرا که جهان پیرامون او چیزی جز همان پارادایم نیست. در مقابل، وقتی بطلان آن مبنای غلط را روشن کردیم، به تبع نتیجه مترتب بر آن نیز باطل می شود. این گونه نیست که پارادایم همه هستی دانشمند باشد و او راهی به عالم خارج نداشته باشد، بلکه دانشمند با رعایت اصول جهان خارج را درک می کند، گر چه گاهی در این ادراک دچار خطا می شود. وقتی دانشمندی به خطاهای خود پی می برد، جهان پیرامونش تغییری نمی کند. در این حالت تنها تلقی او نسبت به برخی از واقعیت اصلاح می شود. سومین مبنای فلسفی-معرفت شناختی نظریه تامس کوهن عدم پذیرش معیاری برای قضاوت بین پارادایم هاست. به تعبیر وی، پارادایم ها قیاس ناپذیرند. کوهن به سه دلیل اعتبار معیار صدق را نمی پذیرد و عملاً به سوی نظریه «توقف» گرایش پیدا می کند. در مقابل ملاصدرا به پیروی از حکمای اسلامی هر سه دلیل کوهن را به نقد می کشد. بدیهیات اولیه به عنوان مواد شکل دهنده معرفت و قوانین علم منطق به عنوان صورت تالیف و ساماندهی معرفت متعلق به هیچ پارادایم خاصی نیست. این حقایق فراپارادایمی هستند و صحت نتیجه اش مشروط به موافقت دانشمندان بزرگ یا اعتراف جمهور نیست، بلکه به عین حقیقت و متن واقع و امور خارجی صرف ناظر است. با این بیان مشکل دور مورد تصور کوهن نیز حل می شود. اکنون با وجود این معیارها جایی برای انکار اعتبار صدق نیست. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، نحوه دست یابی کوهن به این نظریه می باشد. ویژگی عمده کتاب ساختار انقلاب های علمی بیان مثال ها و شواهد عینی و تاریخی است. کوهن با توجه به تخصصش در فیزیک و در پی آن علوم تجربی مرتبط مانند شیمی، نجوم و غیر اینها، وقتی بسیار زیادی صرف یافتن شواهد تاریخی کرده است. وی در این کتاب با مهارت بسیار فوق العاده ای شواهد تاریخی را به گونه ای کنار هم می چیند که نتیجه ای جز آنچه او بدان رسیده، نمی توان به دست آورد. این شواهد تاثیر روانی بسیار زیادی بر مخاطب در پذیرش ادّعای وی دارد. مخاطب با مطالعه این کتاب احساس می کند، حقیقت علم را با چشمانش در تاریخ می بیند و با گوش هایش صدای خرد شدن یک پارادایم و جانشینی پارادایم دیگر را می شنود، از این رو هیچ جایی برای شک وجود نخواهد داشت. اما حقیقت این است که بر اساس مبناگرایی اسلامی، نمی توان چندان به این شواهد دلخوش کرد. عمده نتایج حاصل از جمع آوری این مثال ها، برگرفته از حدس و استقراء ناقص می باشد که از لحاظ علمی جز گمان نتیجه ای ندارد؛ چرا که از لحاظ علمی نمی توان با دیدن چند مثال حکمی کلی برای همه تاریخ بشر صادر کرد. ممکن است چنین پرسیده شود که بالاخره در علوم تجربی چه باید کرد؟ آن بدیهیات اولیه آن قدر کلی و انتزاعی هستند که به کار علوم تجربی نمی آیند، آیا باید باب علوم تجربی را بست؟ پاسخ این است که بسیاری از آن بدیهیات به طور مستقیم مورد کاربرد علوم تجربی است. از آن جمله می توان به اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین، عدم امکان جمع بین ضدین، مساوی بودن دو شیء مساوی با یک شیء مشترک و امثال این موارد نام برد. آنچه مورد تاکید است، حضور عقل در تمام این مراتب می باشد. با گذر زمان و ساخت ابزارهای دقیق تری برای ادراکات حسّی، و ارائه دریافت های جدید حسّی عقل در استدلال های گذشته خود بازنگری کرده و ممکن است قاعده ای را که مطلق می پنداشته، تخصیص بزند یا به درک جدیدی از آن برسد، اما این تلاش و درگیری دائمی علمی که تحت اشراف عقل رخ می دهد و در پی آن نتایج نون به نو حاصل می شود، به هیچ وجه دلیلی بر نسبی گرایی و یا نفی معیارهای صدق نمی باشد. مهم آن است که ابزارها و معیارهای لازم در اختیار بشر قرار دارد، این دانشمندان هستند که باید با به کارگیری توانایی خود طبیعت و نظام آفرینش را بهتر و کامل تر درک کنند و البته در این مسیر از ادعاهایی بیش از آنچه دلیل به اثبات می رساند پرهیز کنند. چهارمین مبنای کوهن انکار هدفمند بودن طبیعت است. و البته سخن کوهن راجع به انکار طبیعت هدفمند نیز بدون شک مورد اعتراض ملاصدراست. در واقع وقتی انسان قدمی خطا در راهی گذاشت، هر چه جلوتر می رود به خطاهای خود می افزاید. کوهن در زمانی زندگی می کند که اندیشه تطور انواع داروین به عنوان یک اصل قطعی و یقینی قلمداد می شود، او نیز تحت تاثیر همین اندیشه حرکت به سوی هدفی مشخص را انکار می کند. اینجا نیز همان خطای مورد ارتکاب در مورد هیئت بطلیموس تکرار شده است. اصلی که تنها یک حدس برگرفته از شواهدی تجربی است و از قطعیت و استحکام لازوال برخوردار نیست به عنوان اصلی حتمی و غیرقابل خدشه تلقی شده و تلاش می گردد در همه حوزه های معرفتی تطبیق داده شود. همه الهیون و از جمله ملا صدرا به هدفمند بودن طبیعت و نظام آفرینش اعتقاد دارند. این جهانی است که خداوند متعال خلق کرده و هزاران اسرار نهفته در آن قرار داده است. انسان به قدر طاقت بشری خود می تواند تنها از گوشه ای از این اسرار و حقایق پرده برداری کند. پنجمین و آخرین مبنای نظریه انقلاب های علمی این است که هستی علم را تنها در یک پدیده اجتماعی- روان شناختی خلاصه کرده و واقعیتی فراتر از آن برای رشته های علمی قائل نیست. ملاصدرا چنین هستی محدودی را برای علم نمی پذیرد و البته قبل از بررسی موضوع باید به تمایز اساسی بین مفهوم علم در نظر کوهن با مفهوم علم و معرفت در نظر صدرا توجه کرد. منظور کوهن از علم، دیسیپلین یا رشته علمی همانند فیزیک، شیمی و غیره است. در مقابل، مراد صدرا از علم، مفهوم عام آن یعنی معرفت های کسب شده توسط انسان است. بنابراین باید به گونه ای بحث را پیش ببریم که این دو معنا با هم پیوند خورده و در نقاط مشترک مورد مقایسه قرار گیرند. تامس کوهن به جنبه های جدیدی از دنیای علم توجه نموده و تلاش کرد نشان دهد که برخلاف تصوّر اثبات گرایان، تحصیل علم و نظریات علمی یک مسیر خودکار و عاری از القائات انسانی ندارد. وی با برشمردن مثال های تاریخی فراوان، تاثیرگذاری عوامل فردی، اجتماعی و معرفتی در تولید علم را به خوبی نشان داد. او در ادامه و بر اساس این تاثیرگذاری ها، علم را پدیده ای صرفاً اجتماعی لحاظ کرد و از این بعد به بررسی آن پرداخت. بنابراین ماهیت علم در نگاه او امری اجتماعی- تاریخی است که در بستر زمان شکل می گیرد و مسیر خود را بدون آنکه هدفی از پیش تعیین شده داشته باشد، ادامه می دهد. وقتی علم به عنوان نهادی اجتماعی تلقی می شود، به طور قهری نحوه مطالعه آن نیز به شکل خاصی رقم می خورد. در این نوع مطالعات باید به زمینه های پیدایش، جامعه متخصصان آن علم، محیط های علمی قبل از آن، نیازها و پرسش های جامعه از آن علم و اموری از این دست پرداخت. در مقابل، ملاصدرا اصل دانش های بشری را از سنخ وجود می داند، بنابراین معرفت امری اعتباری و قرادادی نیست. علم حقیقتی ناب و مجرد است که انسان می تواند با طی مسیر مشخص شده و با اجتناب از راهزنان طریق به آن گوهر نورانی دست پیدا کند. چنانچه وحی رابطه ای است قدسی و الهی است، اما وقتی به جامعه انسانی وارد می شود، رنگی اجتماعی به خود می گیرد. علم نیز در همان معنای عام خود یعنی معرفت های انسانی اندک اندک در ذهن دانشمندان شکل گرفته و به صورت مدوّن و منظم به دیگران ارائه می گردد. بنابراین رشته های علمی همان معرفت انسانی است که در قالب های مرسوم اجتماعی عرضه می گردد. ملاصدرا همچون حکیمان مسلمان برای این رشته های علمی واقعی برتر قائل می باشد. اینجاست که تفاوت اساسی ماهیت علم در نظر کوهن و صدرا روشن می گردد. صدرا رشته های علمی را مرتبه ای نازله از حقیقتی برتر می داند که البته ممکن است خطاها و غرض ورزی هایی در آن رخ داده باشد، در مقابل کوهن برای تنها همین رشته ها را دیده و چیزی بیش از واقعیتی اجتماعی برای آنها را نمی پذیرد. تبیین هایی که کوهن از عوامل موثر در نظر دانشمندان ارائه می دهد، برای ملاصدرا امری تازه نیست. قرآن کریم و سنت اسلامی مملو است از عواملی که درک صحیح بشری را دچار خدشه می کنند. آنچه متفاوت است، چگونگی تفسیر این عوامل می باشد. از نظر صدرا، این عوامل فردی، اجتماعی و معرفتی قاطعان طریقی هستند که می توانند راه رسیدن به حقیقت را سد کنند. این دوگانگی در تفسیر نتیجه ای منطقی از سخن قبل است. وقتی کوهن هیچ پشت پرده ای برای علم قائل نیست، طبیعتاً به آنچه تحقق می یابد اصالت داده و همان را علم می داند، اما اگر رشته های علمی را تنها تجلی و ظهوریافته حقیقتی دیگر دانستیم، تفسیر ما از این عوامل متفاوت خواهد بود. اینها عواملی هستند که مانع تجلی و ظهور صحیح و کامل حقیقت می شوند. کوهن در سخنان خود چنین می گوید: «پارادایم جدید یا سرنخی کافی برای بسط و تفصیل آتی یک پارادایم، دفعتاً و بعضاً در نیمه دل شب، در ذهن دانشمندی که عمیقاً غرق در بحران استظهور می کند». این کلام به وجهی ماورایی از علم اشاره دارد که گویا نظریه های جدید علمی همچون وحی از عالم بالا به ذهن دانشمند القا می شود. شهید مطهری این توان بشر را «حسّ الهام گیری» می نامد. او در ادامه می گوید: «چیزی که این حس را رشد می‏دهد تقوا و طهارت و مجاهدت اخلاقی و مبارزه با هواهای نفسانی است. از نظر منطق دین، این خود امری است غیرقابل انکار». این بیان که خود کوهن نیز بدان معترف است، بیان کننده همان حقیقت والای علم است که البته با غفلت از آن، علم تنها ماهیتی اجتماعی پیدا خواهد کرد.

۱۵ صفحه ی اول

برای دانلود 15 صفحه اول باید عضویت طلایی داشته باشید

اگر عضو سایت هستید لطفا وارد حساب کاربری خود شوید

منابع مشابه

مناشی و بنیادهای فلسفی فرهنگ از منظر حکمت متعالیه

پرداختن به نظریۀ فرهنگ در میان فیلسوفان مسلمان پیشینۀ چندانی ندارد و فرهنگ در مفهوم امروزین آن، اساساً پدیده‌ای مدرن به حساب می‌آید. از سویی، با در نظر گرفتن این واقعیت که تا کنون نظریۀ محض فرهنگ، متناسب با اقتضائات بومی جامعۀ ایرانی- که مورد اجماع نیز باشد- تدوین نشده است. لذا در این مقاله با بهره‌گیری از دیدگاههای اندیشمندان نوصدرایی، به تبیین چیستی منشأ فرهنگ و بنیادهای فلسفی آن از دیدگاه حکم...

متن کامل

بررسی کاشفیت علم از منظر حکمت متعالیه

مسأله شناخت و ارزیابی اعتبار آن، یکی از مباحث اساسی معرفت شناسی است و سرآغاز همه علوم می باشد. شناخت هستی و احوالات آن، فرع بر اعتقاد به امکان شناخت و صحت عملکرد ذهن و واقع نمایی یافته های آن می باشد. در مکتب حکمت متعالیه، علم عبارت است از مطلق ادراک، چه ادراک تصوری و چه ادراک تصدیقی، چه یقینی چه غیر یقینی. فلاسفه اسلامی معتقدند که وقتی انسان به اشیای خارجی علم پیدا می کند، ماهیّتی عین همان ماهیّ...

15 صفحه اول

امام‌شناسی از منظر حکمت متعالیه

در مکتب تشیع، امامت یکی از اصول مسلم اعتقادی است. این اصل در ردیف مقام نبوّت جای دارد. متفکران و اندیشمندان زیادی همواره در طول تاریخ تشیع، در قالب مکاتب فلسفی و کلامی به اثبات و تبیین این اصل پرداخته‌اند. آن‌ها ویژگی‌های دارنده این مقام را به طور مفصل تفسیر کرده‌اند. در همین راستا، حکمت متعالیه به عنوان یکی از مکاتب مهم فلسفی در جهان اسلام به تبیین و تحلیل شئونات و جایگاه امامت پرداخته است. پیر...

متن کامل

مفهوم حکمت سیاسی متعالیه

درباره حکمت در فلسفه و اندیشه اسلامی اگرچه مطالبی گفته و نوشته شده است اما همچنان نیازمند تدوین مقالاتی است که بتواند بر اساس رویکردهای جدید مانند فلسفه سیاسی، این دانش‌واژه را تبیین نماید. در این مقاله بیشتر بر آن هستیم که به تبیین حکمت عملی و سیاسی در آثار ملاصدرا و حکمای حکمت متعالیه بپردازیم اما طبیعی است که تبیین آن بدون اشاره به خود مفهوم حکمت ممکن نیست. از این رو برای ارائه نگاهی جامع به...

متن کامل

هویت علم دینی از نگاه حکمت متعالیه

هدف این نوشتار، بیان امکان و چیستی علم دینی از منظر حکمت متعالیه است و بدین منظور، ابتدا به سراغ اصول هستی‌شناسانه حکمت متعالیه می‌رویم تا چیستی انسان، دین و علم را در پرتو این اصول بیان کنیم. سپس، بر اساس این اصول، به مسئله اصلی که هویت، امکان و تحقق علم دینی است و به دنبال آن، به مسئله تعارض دین با علم تجربی می‌پردازیم. بر مبنای اصالت وجود و تشکیک آن و بر اساس حرکت جوهری انسان در قوس صع...

متن کامل

پیشرفت عدالت سیاسی از منظر حکمت متعالیه

عدالت سیاسی از مفاهیم اصلی، پرسروصدا و چالش برانگیز حوزه سیاست در طول تاریخ زندگی سیاسی بشریت بوده است. از این رو مکاتب مختلف بر اساس جهانبینی و مبانی فکری خود به تبیین آن پرداخته اند. مکتب حکمت متعالیه یکی از مکاتب حکمی در حوزه اندیشه اسلامی است که پایه های اصلی آن براساس اصالت، وحدت و تشکیک در وجود شکل گرفته است. براین اساس هدف از مقاله حاضر بررسی پیشرفت عدالت سیاسی از منظر حکمت متعالیه است و...

متن کامل

منابع من

با ذخیره ی این منبع در منابع من، دسترسی به آن را برای استفاده های بعدی آسان تر کنید

ذخیره در منابع من قبلا به منابع من ذحیره شده

{@ msg_add @}


نوع سند: پایان نامه

وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی

میزبانی شده توسط پلتفرم ابری doprax.com

copyright © 2015-2023